سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنجا که گفتن باید خاموشى نشاید ، و آنجا که ندانند ، به که خاموش مانند . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 3:54 عصر

برید، به‌معنای‌اسب‌یا هرگونه‌مرکب‌پُست‌، پیک‌سواره‌، ایستگاههای‌پست‌، سپس‌به‌معنای‌فاصلة میان‌دو ایستگاه‌و از آنجا، در معنای‌نوعى‌واحد طول‌به‌کار رفته‌است‌.
ریشه‌شناسى‌: بیشتر لغت‌شناسان‌اسلامى‌در اینکه‌کلمة برید از
فارسى‌ به‌ وام‌ گرفته‌ شده ‌است‌، تردید نکرده‌اند و سپس‌چنانکه‌سنت‌دیرینة ایشان‌است‌، ریشه‌ای‌- هر چند غریب‌- در زبان‌فارسى‌برای‌آن‌یافته‌اند. آنگاه‌از سدة ق‌/0م‌تاکنون‌، همگان‌بر آن‌ریشه‌یابى‌اعتماد کرده‌اند. جوهری‌ذیل‌برد ریشة «بُریده‌دُم‌» را پیشنهاد کرد و همین‌نظر، تقریباً در همة کتابهای‌پس‌از آن‌تکرار شد مثلاً خوارزمى‌، 3؛ ابن‌منظور، نیز صفى‌پور، ذیل‌برد؛ و در بسیاری‌از مقالات‌معاصر نیز همین‌نظر تأیید شده‌است‌. اشتقاق‌کلمه‌ای‌کوتاه‌از یک‌ترکیب‌، از نوع‌بسمله‌و  حمدله‌ هیچ‌گاه‌ در معربات‌رخ‌نداده‌، مگر در ذهن‌فارسى‌گرای‌دانشمندان‌صدر اسلام‌. از سوی‌دیگر، این‌تعریب‌براساس‌زبان‌فارسى‌سدة ق‌صورت‌پذیرفته‌است‌، نه‌زبان‌پهلوی‌سدة نخست‌هجری‌یا حتى‌پیش‌از اسلام‌. وانگهى‌چگونه‌مى‌توان‌پنداشت‌که‌ایرانیان‌، تنها ابزاری‌دُم‌را که‌اسب‌باید به‌یاری‌آن‌حشرات‌گوناگون‌را از خود براند، از وی‌بستانند.
با اینهمه‌، ابن‌درید نک: ذیل‌برد - که‌خود در ریشه‌پردازی‌دست‌توانایى‌دارد - کلمه‌را «عربى‌معروف‌»  خوانده‌است‌، اما با شگفتى‌ملاحظه‌مى‌شود که‌او، مانند جوهری‌، به‌بیتى‌از امرؤالقیس‌، شاعر جاهلى‌استشهاد مى‌کند که‌در آن‌برید و «بُریده‌دُمان‌» مقصوص‌الذُنابى ‌آمده‌است‌نیز نک: ابن‌منظور، همانجا. حال‌اگر بیت‌به‌راستى‌اصالت‌داشته‌باشد، باید پنداشت‌ که‌مفهوم‌«بریده‌دم‌» از آن‌الهام‌گرفته‌شده‌است‌؛ اما شاید صحیح‌تر آن‌باشد که‌بگوییم‌شاهد پردازان‌سده‌های‌ و ق‌آن‌را در تأیید اشتقاق‌خود جعل‌کرده‌اند.
عربى‌بودن‌ریشة کلمه‌، مورد تأیید چند تن‌دیگر نیز هست‌نک: خلیل‌، /9؛ نیز قلقشندی‌، 4/67. این‌گروه‌، ریشة کلمه‌را فعل‌بَرَدَ، به‌معنى‌فرستادن‌پنداشته‌اند که‌در حدیث‌نیز آمده‌است‌نک: ابن‌منظور، همانجا. گویا نخستین‌کسى‌که‌کوشیده‌است‌ریشة فارسى ‌معقول‌تری ‌برای ‌آن‌ تدارک ‌بیند، ادّی‌شیر باشد که‌کوشیده‌است‌آن‌را از «بردن‌» مشتق‌بداند ص‌8. این‌نظر مدافع‌معاصری‌نیز دارد نک: دنبالة مقاله‌.
شگفتى‌تعریب‌گذشتگان‌بریده‌دم‌و عدم‌شاهد بر وجود کلمه‌در منابع‌پهلوی‌، و به‌خصوص‌وجود سازمان‌پست‌در سرزمین‌روم‌و شام‌در آغاز فتوحات‌اسلامى‌، خاورشناسان‌را بر آن‌داشت‌که‌در جست‌وجوی‌خاستگاه‌دیگری‌برای‌کلمه‌برآیند. از نیمة اول‌سدة 9م‌، کلمة لاتینى‌veredus به‌ معنى‌ پست‌ که‌ محققان‌ اروپایى‌ پیشنهاد کرده‌ بودند نک: آذرنوش‌، 29، 63، مورد تأیید سوور ص‌ قرار گرفت‌. سوور معتقد است‌ که‌ عربها، چون‌ در مصر و سوریه‌ با سازمان‌ پست‌ رومیان‌ آشنا شدند، لفظ و سازمان‌ را از آنان‌ تقلید کردند و از زمان‌ معاویه‌ به‌ کار گرفتند. پس‌ از آن‌، گویى‌ همگان‌ این‌ نظر را به‌ عنوان‌ امری‌ مسلم‌ پذیرفتند نک: 1 EI; 2 ، EIکه‌ اصل‌ یونانى‌ beredos نیز افزوده‌ شده‌ است‌؛ ایرانیکا، ذیل‌ برید و چاپار.
این‌ فرضیه‌ با دو مشکل‌ عمده‌ مواجه‌ است‌: نخست‌ آنکه‌ آیا این‌ کلمه‌ خود در زبان‌ رومیان‌ آن‌ قدر شهرت‌ داشته‌ است‌ که‌ شایستگى‌ وام‌گیری‌ بیابد؟ کلمه‌ به‌ معنای‌ خود پست‌ نیست‌ و تنها در معنى‌ اسب‌ چاپار بوده‌ است‌ و معلوم‌ نیست‌ چرا مسلمانان‌ کلمة اصلى‌ را رها کرده‌، یکى‌ از ابزارهای‌ آن‌ را گرفته‌، و بر سازمان‌ خود اطلاق‌ کرده‌اند. از سوی‌ دیگر معلوم‌ نیست‌ که‌ خود کلمة veredus تا چه‌ اندازه‌ به‌ کار مى‌رفته‌، و موارد و چگونگى‌ استعمال‌ آن‌ چه‌ بوده‌ است‌. دوم‌ آنکه‌ این‌ کلمه‌ چندین‌ بار در شعر جاهلى‌ بیش‌ از دو سده‌ پیش‌ از اسلام‌ به‌ کار رفته‌ است‌ نک: آذرنوش‌، 29، اشاره‌ به‌ ابیات‌ امرؤالقیس‌ دوبار، حارث‌ بن‌ عباد و مثقّب‌؛ نیز نک: ابن‌ منظور، همانجا، شعر مُزَرَّد و این‌ مورد که‌ یافته‌ شده‌، همه‌ نمى‌توانند جعلى‌ باشند و حتى‌ اگر جعلى‌ باشند، باز این‌ درجه‌ تکرار بر وجود و رواج‌ آن‌ در عصر جاهلى‌ دلالت‌ روشن‌ دارد. بنابراین‌، وام‌گیری‌ مجدد آن‌ در سدة م‌، دیگر وجهى‌ نمى‌تواند داشت‌.
برای‌ این‌ کلمه‌، ریشه‌های‌ کهن‌ دیگر نیز پیشنهاد شده‌ است‌: هُرن‌ ص‌ 9 ? حاشیه‌تنها ریشة بابلى‌را معقول‌مى‌پندارد. گزنیوس‌د 842م‌ریشة عبری‌fered استر را، و دیگری‌ کلمة آلمانى‌ Pferd اسب‌ را اصل‌ آن‌ پنداشته‌اند نک: مرمرجى‌، 9. اما مرمرجى‌ خود ص‌ 8-4 پس‌ از بحثى‌ بسیار مفصل‌، کلمه‌ را از ریشة عربى‌ «برد» یا «ابرد» مشتق‌ دانسته‌ است‌. با اینهمه‌، وی‌ به‌ احتمال‌ اشتقاق‌ کلمه‌ از «بَریدن‌» فارسى‌ اشاره‌ کرده‌، و سپس‌ آن‌ را رد نموده‌ است‌ ص‌ 2-3. این‌ نظریه‌، با آنچه‌ بهمن‌ سرکاراتى‌ در مقالة تحقیقى‌ خود نک: ص‌ 19-20 عرضه‌ کرده‌ است‌، بى‌ شباهت‌ نیست‌. سرکاراتى‌ برای‌ کلمه‌ دو ریشة فارسى‌ پیشنهاد مى‌کند: یکى‌ *bara-vaida برندة آگاهى‌... است‌ و دیگری‌ bar+ida فارسى‌ میانه‌ *، baritak قس‌: آوریده‌ به‌ جای‌ آورده‌، دوشیده‌ به‌ جای‌ دوخته‌.... وجود کلمة «بریدگان‌» در کتاب‌ ابن‌بلخى‌ ص‌ 3 شاید تأییدی‌ بر این‌ نظر باشد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ